زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر سیدالشهدا علیه السلام
نـفـس در سـیـنـه از آهـم شـرر شد تـمـام قـوت مـن، خـون جـگـر شـد چه ایّامی که از شب، تـیـرهتر بود چه شبهایی، که با هجرت سحر شد چه سود از گریه، هر چه گریه کردم شـرار دل، ز اشـکـم بـیـشـتـر شـد تـن صـد پـارهات در کـربـلا مـانـد سرت بر نیـزه با من، هـمسـفـر شد خــمــیـدم، در سـنـیـن خــردسـالـی بـه طـفـلـی، قـسمتـم، داغ پـدر شـد لب من از عـطـش، خـشکـیـده بـابا چـرا چـشمـان تو از گـریه تر شد؟ زبـان عـمّـه، شـمـشیـر عـلـی بـود ولـی او بـر دفــاع مـن، سـپــر شـد نـگـه کــردم به رگهـای گـلـویـت از ایـن دیـدار، داغــم تـازهتـر شـد اجـل، جــام وصـال آورده بـر مـن خـدا را شکر، هجـرانت به سر شد ســرشـک دوســتــانــم، دانــهدانــه تـمـام نـخـل «میـثـم» را ثـمـر شـد |